نصیحت حافظ
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش // و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع // سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک// زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش // و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع // سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک// زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
ماهیان از آشوب دریا به خدا شکایت بردند، دریا آرام شد و آنها صید تور صیادان شدند،
آشوبهای زندگی حکمت خداست، از خدا دل آرام بخواهیم، نه دریای آرام
همیشه آخر همه چیز خوب میشه...
اگه نشد ،
هنوز اخرش نرسیده...!
چارلی چاپلین
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش
کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر، تار کدورت، از دل
خدای من خداییست كه اگر سرش فریاد كشیدم
به جای اینكه با مشت به دهانم بزند
با انگشتان مهربانش نوازشم می كند و می گوید
میدانم جز من كسی را نداری !!!
نرسیده به درخت ...
کوچه باغی ست ،
که از خواب خدا سبزتر است !
و در آن عشق ...
به اندازه پرهای صداقت آبیست ... !
سهراب سپهری
گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا كه از قطره آب كف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است ...
چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که
با پول مي شود
خانه خريد ولي آشيانه نه،
رختخواب خريد ولي خواب نه،
ساعت خريد ولي زمان نه،
مي توان مقام خريد ولي احترام نه،
مي توان کتاب خريد ولي دانش نه،
دارو خريد ولي سلامتي نه،
خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ،
مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.
آموخته ام که... تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردی
آدمهای ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند.
همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند
آدمهای ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد؛
عمر شان کوتاه است.
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان می زند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم
بوی ناب «آدم» می دهند...
اي كاش بياموزيم زيربارهاي خمشي زندگي نقطه تسليم را بالاببريم تا در بناي زندگي از لهيدگي در امان باشيم...
مهندس عزيز روزت مبارک
من دلم مي خواهد
خانه اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست؟ "
صبر داشته باشید،
توکل به کسی کنید که با یک چشم به هم زدن، دنیا را زیر رو میکند
رییس جمهور امریکا آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود، پدر لینکلن کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز می کرد.
آبراهام پس از سالها تلاش و شکست،در سال 1861 به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد.
اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت:
نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند.چرا که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود.
گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت .
نمازگزاران همه او را شناختند؛ پس از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید.
پذیرفت ...
نماز جماعت تمام شد، چشم ها همه به سوى او بود.
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا را ستود، آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم !هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخاست !
آدمهایی هستند که خیلی «وجود» دارند.
نمی گویم خوبند یا بد؛ چگالی ِ وجودشان بالاست.
اصلا یک «امضا» هستند برای خودشان!
افکار، حرف زدن، رفتار و هر جزئی از وجودشان امضادار است.
اینها به شدت «خودشان» هستند.
یعنی تا خودشان نباشند اینطور خاص و امضادار نمی شوند که!
در یک کلمه، «شارپ» هستند و یادت نمی رود «هستن» هایشان را؛
بس که حضورشان پر رنگ است و غالبا هم خواستنی.
رد پا حک می کنند اینها روی دل و جانت،
روزمره گی ، عین مردن است !
حتی اگه شب رو دیر خوابیدی ، صبح زود بیدار شو !
زیر بارون راه برو ، نترس از خیس شدن !
هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !
توی حموم آواز بخون ، آب بازی کن ، چه اشکالی داره ؟ !
بی مناسبت کادو بخر !
بگو این توی ویترین برای تو بود !
در لحظه دست دادن به یه دوست ، دستش رو فشار بده !
لباس های رنگی بپوش !
آب نبات چوبی لیس بزن !
نوزاد فامیل رو بغل کن !
تصمیم ها تنها آغاز یک ماجرا هستند. هنگامی که آدم تصمیمی می گیرد، در حقیقت به درون جریان نیرومندی پرتاب می شود که او را به مکانی خواهد برد که در زمان تصمیم گیری، خوابش را هم نمی دیده است.
کیمیاگر-پائولو کوئیلو
مهربان باش و به هر کس می رسی لبخند بزن
تو نمی دانی به آدم ها چه می گذرد
شاید لبخندت برایشان مانند گنجی ارزشمند باشد و آنها بسیار به آن لبخند محتاج باشند.
ما در مسیر زندگی با هیچ کس به طور اتفاقی همراه نمی شویم ،
همه آدمها با دلیل وارد زندگی ما می شوند !
بهومیل هرابال
ﺷﮏ ﻧﮑﻦ؛
ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ؛
ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺗﻮﮐﻞ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ؛
ﻧﻮﺭﯼ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؛
ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؛
ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ...