علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
این روزها تنها یاد توست که رزق دلم شده و آتش خوف و نگرانی رو برام تحمل پذیر می کنه حیات من با نشانه های تو جریانی داره و غلیان بی قراریهای من با نجوای تو آرام می گیره
نذر کرده ام
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
امشب برای خودمان اینگونه دعاکردم
خدایا
بجز خودت به دیگری واگذارمان نکن
تویی پروردگار همه ما
پس قرارده بی نیازی درنفسمان
یقین دردلمان
اخلاص درکردارمان
روشنی دردیده گانمان
بصیرت درقلبمان
و روزى پر برکت در زندگیمان
این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندهء لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
تو دشمن من نیستی
با این که پیرمردهای نیمکتنشینِ پارک
هنوز با شنیدنِ نامِ «مصدق» بغض میکنند
و بمبهایی خردلی که «صدام»
بر «سردشت» و «شلمچه» میریخت
عبارتِ MADE IN U.S.A بر خود داشتند...
وقتی میخواهی از خودت آدم دیگری بسازی،
اول احساس ویرانی میکنی،
حس تنهایی عمیق و درک نشدن و فاصله میگیری،
این هزینه ای ست که برای ساختن زندگی ات پرداخت میکنی،
و پس از آن خیز برمیداری،
پس ....
یادت باشد، این بـــار احساس تنهایی ات را جدی بگیر!
شاید قرار است دوباره آغــــاز شوی.
در پشت چهار چرخه فرسوده ای٬
کسی خطی نوشته بود :
"من گشته ام ٬ نبود؛ تو دیگر نگرد نیست"
ما را تمام لذت هستی به جستجوست
پویندگی٬ تمامی معنای زندگیست.
هرگز "نگرد، نیست"
سزاوار مــــــــرد نیست !
"فریدون مشیری"
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
همه هست آرزویم که ببینم از روی تو
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
من غرق گناهم
تو عذر گناهی
روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی
چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی ؟
چون باده به جوشم در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟
یه وقتایی دیگه حسش نیست غصه بخوری
رسما غصه تو رو میخوره
فامیل دور
دلم آشفته ی روی محمّد
سرم سرگشته ی کوی محمد
شدم واقف ز سرّ قاب قوسین
چو دیدم طاق ابروی محمّد
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی علی اکبرتر از تو نیست
منطق قبول داشت که با خلق و خوی تو
شخصی میان خلق پیمبرتر از تو نیست
میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان مبارک باد
روح جنگل سرد و خاموش، شب گرفته بیشه ها را
میزند دستی تبردار، ساقه ها و ریشه ها را
تا نوازد روزگاران، نغمه های آدمیت
شسته دیگر موج نفرت، نقش پای آدمیت
در چنین قرنی بلاخیز، در شب تاریک تردید
یک نفر با قلب من گفت، مردی می آید ز خورشید
پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛
اما خسته ترین مهربانی عالم،
در آینه چشمان مردانه ات،
کودکی هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
میخواهم بگویمت،
ببخش مرا اگر...
پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه هایی را خوردی که مال تو نبودند!
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم میپرد نشانه چیست؟