بلاگ

"آرزوهایی که حرام شدند"

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر

بذکرک عاش قلبي

این روزها تنها یاد توست که رزق دلم شده و آتش خوف و نگرانی رو برام تحمل پذیر می کنه حیات من با نشانه های تو جریانی داره  و غلیان بی قراریهای من با نجوای تو آرام می گیره

دعای امشب

امشب برای خودمان اینگونه دعاکردم
خدایا
بجز خودت به دیگری واگذارمان نکن
تویی پروردگار همه ما
پس قرارده بی نیازی درنفسمان
یقین دردلمان
اخلاص درکردارمان
روشنی دردیده گانمان
بصیرت درقلبمان
و روزى پر برکت در زندگیمان

ماه رمضان مبارک

این دهان بستی دهانی باز شد          تا خورندهء لقمه‌های راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب              سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی          پر ز گوهرهای اجلالی کنی

دوازده تیرماه سالروز سقوط هواپیمای مسافری ایران توسط ناو آمریکایی


تو دشمن من نیستی
با این که پیرمردهای نیمکت‌نشینِ پارک
هنوز با شنیدنِ نامِ «مصدق» بغض می‌کنند
و بمب‌هایی خردلی که «صدام»
بر «سردشت» و «شلمچه» می‌ریخت
عبارتِ MADE IN U.S.A بر خود داشتند...

آغــــاز دوباره

وقتی می‌خواهی از خودت آدم دیگری بسازی،
اول احساس ویرانی می‌کنی،
حس تنهایی عمیق و درک نشدن و فاصله می‌گیری،
این هزینه ای ست که برای ساختن زندگی ات پرداخت می‌کنی،
و پس از آن خیز برمی‌داری،
پس ....
یادت باشد، این بـــار احساس تنهایی ات را جدی بگیر!
شاید قرار است دوباره آغــــاز شوی.

یک نفس ای پیک سحری

یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
من غرق گناهم
تو عذر گناهی
روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی
چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی ؟
چون باده به جوشم در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟

روز جوان مبارکباد

از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
   یعنی پس از علی علی اکبرتر از تو نیست
   منطق قبول داشت که با خلق و خوی تو
   شخصی میان خلق پیمبرتر از تو نیست
   میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان مبارک باد

منجی

روح جنگل سرد و خاموش، شب گرفته بیشه ها را
میزند دستی تبردار، ساقه ها و ریشه ها را
تا نوازد روزگاران، نغمه های آدمیت
شسته دیگر موج نفرت، نقش پای آدمیت
در چنین قرنی بلاخیز، در شب تاریک تردید
یک نفر با قلب من گفت، مردی می آید ز خورشید

تقدیم به همه ی باباهای دنیا

پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛
اما خسته ترین مهربانی عالم،
در آینه چشمان مردانه ات،
کودکی هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
میخواهم بگویمت،
ببخش مرا اگر...

پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه هایی را خوردی که مال تو نبودند!

تحت نظارت وف ایرانی