كاربرد كمپوست به عنوان جاذب زيستي براي جذب فلزات سنگين و تصفيه شيرابه پسماندهاي شهري
چكيده:
شيرابه زبالههاي شهري حاوي مقادير زيادي مواد آلي و تركيباتي مانند نيتروژن آمونياكي، فلزات سنگين، مواد آلي كلردار و نمكهاي معدني ميباشند. نفوذ شيرابههاي تصفيه نشده به آبهاي زيرزميني يا آبهاي سطحي، باعث آلودگي منابع آب ميشود. روشهاي مختلف تصفيه شيرابه شامل تصفيه بيولوژيكي (فرايندهاي هوازي و بيهوازي) و تصفيه فيزيكي- شيميايي (اكسيداسيون شيميايي، جذب سطحي، ترسيب شيميايي، انعقاد، شناورسازي- لختهسازي و هوازدايي) به منظور كاهش بار آلودگي شيرابه بكار برده ميشوند. از طرفي امروزه فلزات سنگين نيز به دليل خاصيت تجمعپذيري در اكوسيستمهاي آبي و سميت بالا، يكي از مهمترين و خطرناكترين آلايندههاي زيستمحيطي محسوب ميگردند. در سالهاي اخير، فرآيند جذب سطحي به علت بازدهي بالا و هزينه نسبتا كم توجه زيادي را در زمينه تصفيه فلزات سنگين و آلايندهها به خود معطوف كرده است. در اين ميان جاذبهاي ارزانقيمت بدليل سادگي تكنيك استفاده، عدم نياز به فرآيندهاي فراوري و اصلاح پيچيده، انتخابي عمل كردن، دوستدار محيطزيست بودن و كارائي جذب سطحي بالا جهت جذب آلايندهها بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. هدف اين مطالعه، جذب فلزات سنگين مس و كروم و كاهش بار آلي شيرابه با استفاده از جاذب تهيه شده از كمپوست زبالههاي شهري بصورت خام و تيمار شده در °C300 و °C600 بود. آزمايشات جذب به دو روش ناپيوسته و ستوني طراحي شد و پارامترهاي موثر بر ميزان جذب از جمله زمان تعادل، pH، غلظت اوليه فلزات، مقدار جاذب و دانهبندي آن مورد بررسي قرار گرفت. برخي خصوصيات فيزيكي، شيميايي و مورفولوژي جاذبها به كمك روشهاي آناليز ترموگراويمتري، طيف سنجي مادون قرمز با تبديل فوريه، ميكروسكوپ الكتروني روبشي، آناليز عنصري و آناليزهاي آزمايشگاهي تعيين شدند. مطالعات سينتيك جذب نشاندهنده سرعت زياد فرآيند جذب بود بطوريكه زمان تعادل در جذب فلز مس بعد از زمانهاي 30 و 15 دقيقه به ترتيب براي جاذبهاي خام و TC300؛ و جاذب TC600 اتفاق افتاد. در رابطه با فلز كروم نيز زمان تعادل در 60 دقيقه صورت گرفت. برازش دادهها با مدلهاي سينتيكي شبه مرتبه اول و شبه مرتبه دوم نشان داد كه مدل شبه مرتبه دوم براي هر دو فلز در هر سه جاذب برازش بهتري را داشت. با افزايش pH از 2 تا 6، درصد جذب مس در سطح احتمال 5% هيچ تفاوت معنيداري نداشت. در جذب كروم بررسي اثر pH محلول نشان داد كه pH بهينه براي جذب اين فلز 3=pH ميباشد. همدماهاي جذب سطحي برازش شده نشان دادند كه جذب به وسيله هر سه جاذب در مس با مدل لانگموير و ردليچ- پترسون و كروم با مدلهاي فروندليچ و ردليچ- پترسون تطابق بيشتري دارد. حداكثر جذب 50 و 13 ميليگرم در گرم به ترتيب براي فلزات مس و كروم از معادله لانگموير پيشبيني شد. با افزايش مقدار جاذب خام وكاهش دانهبندي آن نيز درصد جذب مس افزايش يافت. حداكثر درصد جذب فلزات مس و كروم به ترتيب 100 و 99 درصد براي كمپوست تيمار شده در °C600 بدست آمد. واجذب مس توسط اسيد كلريدريك و اسيد نيتريك يكسان بود و غلظت 5/0 مولار اسيد نيتريك به منظور بررسي كارايي جاذب پس از عبور اسيد در جذب مس در طي دو چرخه عبور محلول مس انتخاب گرديد. نتايج اين مرحله از آزمايشات نشان داد كه ستون تقريبا 70 درصد كارايي جذب يونهاي مس را دارد. نتايج اوليه حذف بار آلي شيرابه نشان داد كه جاذبها كارايي جذب بار آلي (30%) را دارند. بررسي مقدار جاذب بهينه براي كاهش COD از شيرابه توسط كمپوست تيمار شده در °C600 نيز نشان داد كه با افزايش مقدار جاذب، درصد جذب افزايش يافت. دستيابي به راندمان بيشتر كاهش COD شيرابه توسط اين جاذب با افزايش مقدار جاذب ممكن به نظر ميرسد كه با توجه به ارزان قيمت بودن و دسترسي آسان آن، اين امر قابل توجيه ميباشد. از طرف ديگر، جذب COD از پساب شهري توسط جاذب خام و تيمار شده نيز نشان داد كه با پايين بودن غلظت COD اوليه، درصد حذف با كمپوست خام و تيمار شده در°C600 به ترتيب به 2/41 و8/58 درصد افزايش يافت.